یکشنبه ۲۳ آبان ۰۰ | ۰۱:۴۲ ۱۸۲ بازديد
آن خاک آشنا
آن سرد میهن جاوید و نابم
آن یار صمیمی
آشنا تر برگ با درخت
محتاج ترم از بهار پویش و عطوفتش را
دستم تهی چشمانم خیس ایمانی از خواستن برنخواستن
از تب تو سوزانم
همه آمال رود بی کرانی خلیج است چون من
عاقبت نوغان مرگ در آتش بود
جون همه پروانه های دشت
سر یار ، هیچ ندانم ، عاقبت بر دار منصورم
عشق از دست بدادم کعبه ام گم گشت - بت خانه ای داری
اندر حرم شرک تو می مانم
در تو خواهم آویخت جانا
هر چه باشد
جام زهری ، دوشابی ، دردی ، درمانی
با تو می مانم