سرزمین مادری

سرزمین مادری مهد آن یار دلجویی ست که قرن ها قبل از آمدنم گمشده راهم بوده و خواهیم سپرد جان در جوار شیرینش.

استاد

۱۱۴ بازديد
شب نور است و بیدار
 شب  عاشقان بیدل
شب صید معانی  ، شب دل بردن یار
چنگ زنید  دف زنید  هلهله بر پا کنید
جام ها را جملگی بر آسمان شب بگیرید
ساقی امشب مست کند ذره خاک را
آبروی آدم است  ، هر سلام و نفس دوست
نام تو ذکر شبانست ، راه تو مقصد عشاق
این تشنگان بوی طراوت خورده بر جان ، بوی می
جملگی جستند ز چنبر ، بی تکلف ، بی هیچ نگاهی پشت سر
همگی جان ها بر کف نهاده ، سوی میخانه  چه جستان می روند
یارب نگهدار عزمشان از مکر دشمن
مقتدای جانمی ، پیشوا و راهبر
سزاوار قنوتی ، افتخار یوسف و داود و مزدک
عیسی بن مریم سلامت می کند در اوج اعدام
موسی یان می زنند هلهله و ساز ، که تو افتخار عصری
نام تو نام مطهر . نام تو نام تماشاست
دلبر فرزانه من ، ای معلم ، مقتدا
حلقه های رحمت عام الهی ، هر قطره اش مست کند این جهان را جملگی
 هر خار و خاشاک ، رقص کنند با هر نبات  و رود و جویبار
ای الا ای آدمیان ، ای خموشان
ساقی امشب باده لبریزت کند
خم معرفت یار
بازا ، بازا ، ای بزرگوار ، ای ادیب و ای شهیر

پذیرش

۱۱۳ بازديد

بی هیچ شکایتی،  آرام و امیدوار     -    باز خواهی  آمد

باید ز جا برخواست هر یک سوی  کاری

میهمان خوبی در پیش است

فقط یک بار

وای بر ره زدگان     -  گمراهان

  • حرف ها واژه ها عشقند    ، زبان ناخود آگاه تو منم

آری خداوندا     - یارا

پذیرش آنچه اینجاست و داشتن بودن امروز

راه هویداست ،  مسیر آشنا     ،،،، کو اهل دلی   ،  مردانه انسانی

وای بر من    ،    خوب میدانم    هیچی ام را     ،  گرده ای  بر گرد  گیاهی  

گیاهی بود  عاشق        - دیدم آنجا دورتر

عشق اعلی

۱۲۲ بازديد

دل به دستانت می سپارم

چشم برهم میزنم     پا در راهت  نهم

با وضو  ، با تپش  ، با امید  ،   دل به دریا می زنم

و هر چه جان در پایت در آویختم

ای غرور سبز جنگل    ، ای بلندای عصر

از کودکی تا مرگ تنها با تو هستم

در همه  شعر ها  ، همه ناله هایم   ، تنها تو را خوانده ام

خیام می گوید و عطار   از خاوردور شنیده ام  باز

در شب و روز  در تاریخ  

تو همه فردائی


تا لحظه آخرین

۱۱۸ بازديد

دوست دارم لبخند زیبای تو را

که پذیراست    اینچنین      که گرم است !

اینچنین

سلامی می دهد خورشید        - گل ساده دشت را

که   دوری جسته ام از دیگران

دوست دارم چشمان تورا

سایه روشنی زیبا

همچون آرام    جای کودکان  و پاکان

دوست دارم گوشه لبهای تورا

که بیشتر شگفت انگیز است  تا دوست داشتنی

برای   بوسه ای اینچنین

که آرام  ش میکنم اینچنین

دوست دارم روح تو را        - که دوست ندارد مرا

تا لحظه آخرین !!

تیر احساس

۱۱۳ بازديد
 من اینجا هستم  

تب سردی   بر   گذر زمان

با عادتی از اندوه        سردرگم و مست

پرستوی سپید خانه ام      در تردیدی  دوگانه   مرغ آشیانه ام است ولی تنها

اینجا همه  سرماست     ، همه  رنج ،  بوی بهار می آید   . گوئیا به عمر ما نیست ( نیست به عمرم)

این دل طوفانزده ما       - باز در گوچه ای بن بست        - باز به خطا رفت    

-          باز بر سنگ فرود آمد  تیر احساس من

حرم شرک تو

۱۱۴ بازديد

آن خاک آشنا

آن سرد میهن جاوید  و نابم

آن یار صمیمی

آشنا تر برگ با درخت

محتاج ترم از بهار               پویش و عطوفتش را

دستم  تهی                  چشمانم خیس          ایمانی از خواستن                 برنخواستن

از تب تو سوزانم

همه آمال رود                بی کرانی خلیج است چون من

عاقبت نوغان                مرگ در آتش بود

جون همه پروانه های دشت

سر یار    ،  هیچ ندانم   ،  عاقبت بر دار  منصورم

عشق از دست بدادم کعبه ام گم گشت       - بت خانه ای داری

اندر  حرم شرک تو می مانم

در تو خواهم آویخت جانا      

هر چه باشد

جام زهری   ، دوشابی  ، دردی   ،  درمانی

با تو می مانم

پریشانحالی دورانم

۱۲۳ بازديد

پریشانحالی دورانمی ، عین نیاز و جودمی  ، سمبل آفرینش  ، نفس سوسن باغ جوانی

گوهر ناب سخن ،

قد دلمی  ، دل سوزان  ، دل بیمار  ، دل افسرده و غمخوار

بی تو سال ها  ، درد من قرن هاست  ، بوی تو ، قدیس زیبای عبادت 

تو همان گوهر نایاب سرگشتگی من ، عمر دوران شبابی

معبد به معبد  ، کوی به کوی  ، خواستگه روح و روانم

بی تو حیرانی دشتم ، بی تو طعمه ددانم  ، مرحم درد  گذشته  ، آرام ساز زخم هایم 

 نهر گشتی بهر اشکم   ، غربت نایافته عشق  ، تو همان از جنس خاکی   ،

تو مقدس بهر ایمان ، همچو بودا

آه من   حیران من  ، در شب درد  ، شب خونبار من

دست من گیر ای کریم و ای رحیم و ای لطیف و ای قریب  و ای عزیز

ای صمیمی همچو گل   . من هستم

رهگذار باد

۱۱۲ بازديد

در رهگذار باد

در این سفر

از نیستی

به میانی تهی و سرد

گریزانم باز

فریاد ها زده ام

از نفس قفس  ، از بند  آدم ها و خود ها

سیاهی آسمانش  انبوه  ایستادنهای  واهی

نفس ستاره هایش ز یاد برده ام  و در پی چراغی دوباره

در من پایکوبان و شادان  از سرودها  ،  همسفران با کوله هایی از بها

نادان از تسهیلات نابش

دیده ام نهایت ریشه و پایدارم را

در خاک و حرمت خاک

گزل ابهر

۱۱۹ بازديد
ی

آواز عاشقانه دختر دیوانه

۱۲۲ بازديد

آواز   عاشقانه دختر دیوانه

« چشم هایم را می بندم و تمام جهان می میرد »

پلک می گشایم   و همه چیزاز نو زاده می شود

به گمانم تو را در ذهن ساخته ام

ستاره ها رقصان با جامه های آبی   و سرخ   بیرون می زنند

سیاهی   مطلق  چهار نعل درونشان می تازد

چشم هایم را می بندم و تمام  جهان می میرد

خواب دیدم در بستر سحرم می کنی

برایم از ماه می خوانی   و مرا دیوانه وار می بئسی

به گمانم تو را در ذهن ساخته ام

آسمان وارونه می شود ، دیگر شعله های دوزخ نیست 

فرشته ها و شیاطین خارج شوید!

چشم هایم را می بندم و تمام جهان می میرد

می بینمت که به راهی برگشته ای که می گفتی

اما من پیر می شوم و نام تو را از یاد می برم

به گمانم تو را در ذهن ساخته ام

باید به جای تو عاشق   پرنده طوفان می شدم

دست کم وقتی بهار می  آید    آنها دوباره  می غرند

 

چشم ها را می بندم و تمام جهان می میرد

به گمانم تو را همیشه در ذهن ساخته ام.

SILVIA  

PELANT