آواز عاشقانه دختر دیوانه
« چشم هایم را می بندم و تمام جهان می میرد »
پلک می گشایم و همه چیزاز نو زاده می شود
به گمانم تو را در ذهن ساخته ام
ستاره ها رقصان با جامه های آبی و سرخ بیرون می زنند
سیاهی مطلق چهار نعل درونشان می تازد
چشم هایم را می بندم و تمام جهان می میرد
خواب دیدم در بستر سحرم می کنی
برایم از ماه می خوانی و مرا دیوانه وار می بئسی
به گمانم تو را در ذهن ساخته ام
آسمان وارونه می شود ، دیگر شعله های دوزخ نیست
فرشته ها و شیاطین خارج شوید!
چشم هایم را می بندم و تمام جهان می میرد
می بینمت که به راهی برگشته ای که می گفتی
اما من پیر می شوم و نام تو را از یاد می برم
به گمانم تو را در ذهن ساخته ام
باید به جای تو عاشق پرنده طوفان می شدم
دست کم وقتی بهار می آید آنها دوباره می غرند
چشم ها را می بندم و تمام جهان می میرد
به گمانم تو را همیشه در ذهن ساخته ام.
SILVIA
PELANT