شوکران

سرزمین مادری مهد آن یار دلجویی ست که قرن ها قبل از آمدنم گمشده راهم بوده و خواهیم سپرد جان در جوار شیرینش.

تا لحظه آخرین

۱۲۰ بازديد

دوست دارم لبخند زیبای تو را

که پذیراست    اینچنین      که گرم است !

اینچنین

سلامی می دهد خورشید        - گل ساده دشت را

که   دوری جسته ام از دیگران

دوست دارم چشمان تورا

سایه روشنی زیبا

همچون آرام    جای کودکان  و پاکان

دوست دارم گوشه لبهای تورا

که بیشتر شگفت انگیز است  تا دوست داشتنی

برای   بوسه ای اینچنین

که آرام  ش میکنم اینچنین

دوست دارم روح تو را        - که دوست ندارد مرا

تا لحظه آخرین !!

در درازی راهی خاموش

۱۲۵ بازديد

در درازی راهی خاموش

شوکرانی از هجر نوشانده اند

و افسار گسیخته سوی عدمم

دیگر زبان قافیه و ردیفم را ، هیچ نمی داند

بی گواه و حضور تاییدی

خواهم رفت .

کوله بارم تهی از همه شب ها

و همه لبخند ها

و همه اوج ها و فرود ها.

 

در درازی راهی خاموش

که طراران در انتظار پایان جاده اند

آخرین نای بودن را در انتظار شومشان کمین نشسته اند

در این نا مفهوم گنگی بی انتها

هر دم تبلیس ابلیس نیشتر زهر آلوداش را هدیه قامتم نموده

و خویش

و حجاب های نورانی راه پر آشوب

آفت عشقی جاوید گشت

و تنها یک نهایت در پیش

 

در درازی راهی خاموش ...

سفرت به سلامت

۱۲۲ بازديد
در میان گردابی سهمگین

بی طلوع و بی غروب ایستاده ام

« از این همرهان سست عناصر دلم گرفت »

تنها حضور یار مرهم رنج است

چشم براه دیوار هایی بلند و سیاه

ابر آسمان سخت بخیل است و ساحلی نمی یابم

سینه خروار خروار هجر است و درد و گلایه

فوج فوج کلام ، بی تاب نوشتن

دوباره بر جای می مانم

خفقانی اسیر گلوی گفت

برو ای دوست

در پی خویشتنت

اینجا انتظار مرگ را مدفون نمودم

سفرت به سلامت

دیگر منتظر نیست